مانى با غلام خود لیبای، نزد عمویش به دیر منسا میرود. در راه، مانی، دخترى به نام زهیدا را از دست دزدان نجات میدهد. رئیس دزدان که عاشق زهیداست و نتوانسته زهیدا را به ازدواج با خود راضی کند، او را میدزد. زهیدا و مانی که عاشق هم شده اند، پس از مدت ها به هم میرسند. عموی مانی به او پیشنهاد میکند که برای آموختن نقاشی به چین سفر کند. مانی به ناچار از زهیدا جدا میشود . در راه چین خدایان بسیاری را میبیند و با کمک آن ها معرفت مىآموزد و سرانجام به زهیدا میرسد.spy offers | Nike Air Max 270