<p>س- نام شما؟<br />
ج- من پروین واحدیان کردیجان هستم<br />
س- متولد چه سالی هستید؟<br />
ج- ۱۳۳۱<br />
س- اهل کجا هستید؟<br />
ج- اصالت پدرم برای یکی از روستاهای آشتیان به نام کردی جان است. <br />
س- قضیه این عروسکتان چیست؟<br />
ج- ما تابستان ها به روستای پدری می رفتیم. یک بار که به روستا رفته بودم زمان برداشت گندم بود . من نشستم با ساقه های گندم اول یک صلیب درست کردم، اینکه آماده شد وسط این صلیب را باز کردم که شد پاهایش، آن قسمت بالای صلیب هم شد دست هایش، دور پاها را با روبان پیچیدم و با نخ بستم، دست هایش را هم از سرشانه به بعد را شکاندم چون نوار هم بود راحت می شد این کار را کرد، بعد نوار طلایی را به دور دست هایش بستم، بعد به سر و گردنش رسیدم، یک نصفه پوست گردو را گذاشتم پشت سر و یگ گلوله نخ قلاب بافی را داخلش گذاشتم به جای صورت. بعد با پارچه دور گردنش را بستم و برایش با مداد چشم و ابرو کشیدم، برای موها هم یک تکه روبان مشکی را گذاشتم و قسمت جلوی آن را ریش ریش کردم، دامنش هم یک شال است که من آن را چین دادم، لبه شال یک نوار قرمز بود که من آن را قیچی کردم و شد لباس تنش که چپ و راست آمده. این هم یک روسری کوچک است که مثل چارقد با سنجاق وصلش کردم.<br />
س- چه سالی این عروسک را ساختید؟ چند سالتان بود؟<br />
ج- هشت ساله بودم. سال ۱۳۳۹</p>
<p>......</p>
<p><strong>منبع</strong>: گفت وگو با پروین واحدیان کردیجان. موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان، قزوین، فروردین ۱۳۹۱.</p>