داستانهای کهن : غوزه

عنوانداستانهای کهن : غوزه
گونهمقاله
نویسندگانمهتدی (صبحی), فضل الله
تاریخ تولد - وفات

-١٣٤١

ناشرکیهان بچه ها
سال تولد۱۳۴۱
تاریخ نشر

یکشنبه ٢٨ مرداد ١٣٤١

شماره

س ٦ ش ٢٩٠

زبان انتشارفارسی
شماره صفحه٨-٩، ٢٦
وضعیت رنگ

مصور (بخشی رنگی)

موضوعادبیات عامیانه, کیهان بچه ها, مقاله, مهتدی، فضل الله (صبحی)
متن کامل

گنجشکی یک پنبه دانه پیدا کرد. از کشاورز و نخ تاب و بافنده کمک گرفت تا از آن پنبه دانه پارچه اش بافته شد. گنجشک دستمزد آن ها را که نصف محصول کار هر کدام شان بود داد. ولی وقتی پارچه را به رنگرز و خیاط داد، دلش نیامد که سهم آن ها را بدهد و همه اش را برای خودش برداشت. دو پیراهنی را که از پارچه اش دوخته شده بود به ملا داد تا برایش به امانت نگه دارد. وقتی در فصل سرما برگشت تا یکی از پیراهن ها را بگیرد، ملا دلش نیامد به او چیزی بدهد. یک روز که ملا پیراهن ها را شسته بود و روی بند انداخته بود، گنجشک آمد و آن ها را برداشت و برد. ولی در راه باد تندی وزید و گنجشک نتوانست آن ها را نگه دارد. باد آن دو پیراهن را برد و جلوی خانه ی رنگرز و خیاط انداخت. (داستان ضرب المثل باد آورده را باد می برد)bridge media | Mens Flynit Trainers